ناگفتنی ها

Friday, January 13, 2006

!کمد آقای گووووفی

یه روز آفتابی بعد از یه شب برفی!! بهتر از این امکان نداره!! ـ
اونقدر بهم انرژی داد که پریدم و یه کار خارق العاده کردم !! ـ
بعد از دو سه هفته اتاقمو مرتب کردم ! البته فقط آت و آشغال های روی زمین
رو چپوندم تو کمد ها ویه ذره کتابها رو این ور اون ور کردم. برای اونایی که
منومیشناسن این یعنی معجزه!!!ۀ یعنی یه اتفاق عجیب...ۀ
الان که دارم این خط رو می نویسم مامانم اومد تو اتاقو ازم کلی تشکر کرد!!! من شاهکارم نه؟؟؟؟
به قول یکی از دوستام : «آخه تو چی داری هان؟؟؟ » خودم هم نمی دونم راستش !!
اشکال نداره ... میگذره
فعلاً همینش هم غنیمته ! خوب حالا با خیال راحت برم زبان بخونم که فردا امتحانه! اونم چه امتحانی!
دریغ ازیه نفر که ساعتشو بدونه! ما هم عین انسان های بدوی از 8 میریم دانشگاه تا ببینیم کی شروع میشه !!!ۀ
...
راستی بچه ها من بلد نیستم چه جوری علامت تعجب رو بذارم که اگه فونت دیگه ای نیاد پشتش نپره سر خط!!!
مثل بالا... لطفاً اگه می دونید این تازه وارد رو کمک کنین ... ۀ
.
از نفس خودم جداییئی ده یارب .
وز قید خودم رهاییئی ده یا رب .
بیگانه ز آشنای خویشم گردان .
یعنی به خود آشناییئی ده یارب .
«خواجه عبدالله »