ناگفتنی ها

Tuesday, May 09, 2006

داستان قاصدک

!!!و قاصدك
چشمانش را
همانجا كه پاهايش را گم كرده بود گذاشت
و پرواز كرد
......
و همه تن گوش شد
تا سينه اش
مأمن آرزو هاي سوخته باشد
و آرزوهاي سوخته هم پرواز كردند
------------------------------
پ.ن :ـ
این کلمات در ادامه این شعر گفته شده که یادم رفته بود بذارمشون :دی
شاپرك راز زيستن را بر بالهاي ناتوان بادبادك نجوا كرد
و باد بادك
بي بال
بي پر
پرواز كرد

12

  • شاپرك راز زيستن را بر بالهاي ناتوان بادبادك نجوا كرد
    و باد بادك
    بي بال
    بي پر
    پرواز كرد

    By Anonymous Anonymous, at 12:41 PM  

  • شاپرک مومن
    همه تن گوش شد
    همه تن چشم شد
    همه تن بال شد
    تا معنای بزرگی و رشد باشد

    او پرواز میکند شهاب گونه
    عاشق است خورشید گونه
    سبز است درخت گونه

    دلش راستی
    بیرنگ است
    سفید است به سان برف
    چون همه رنگها را جذب کرده
    و تو نتوانی همه رنگها را در او باهم تشخیص دهی

    چشم محدود من آن را فقط سفید می بیند
    ولی او جملگی همه رنگ است

    این است قدرت زیبایی درون
    گفته بودم تو هم می توانی آن شاپرکی باشی که کوچک بود ولی عمیق ماند
    این انتخاب توست

    By Anonymous Anonymous, at 12:52 PM  

  • rasti az in ebtekari ke kardi khaili khosham umadaaaaaaaa

    begam khaili keif kardam
    manam ke divuneye ebtekaram
    to ham ke mano hamash majnun mikoni

    rasti gofte budam ba to cheghadr ehsase ghodrate moza af mikonam??????

    gui mikham be oj beresam va vaghti beresam baz ham ehsas mikonam in ertefa baraye tolooe man kafi nist

    shayad une shaparako badabak khodeman bashim

    nazaret chiye?

    By Anonymous Anonymous, at 12:57 PM  

  • :)
    هنوز واسه پریدن قاصدکا زوده ...
    قشنگ بود.

    By Anonymous Anonymous, at 2:22 PM  

  • بر روی شاخ بلند درختی در کویر
    به دور از همهمه شن های روان
    چشمش در امتداد یک مسیر
    روی خشکی زمینی که نادیده باران
    نشسته پرنده ای
    چشم دیگرش بر آسمان

    سردی سوز کویر
    میدهد بر تنش لرز
    آبی نور ماه
    سو سو میزند بر دامان دشت
    شاپرکی خسته از پس هر نگاهش
    جادوی خیال کوچ را مینماید
    که گذشت

    آیا به یاد داری
    وقتی نور ماه
    تک تک یاخته های چروک صورتت را نوازش میکرد؟
    وقتی موهای پریشانت
    همچون ریشه های درخت خشک کویر
    بر گستره بالینت پراکنده میگشت؟
    وقتی بوی خوش یاس ها
    ارمغان جوی پر آب بهار کوچه مان بودند؟

    روی زمینی خشک
    نشسته درختی در کویر
    و پرنده ای
    هر دو چشمش بر آسمان

    By Blogger m.reza, at 4:17 PM  

  • بر روی شاخ بلند درختی در کویر
    به دور از همهمه شن های روان
    چشمش در امتداد یک مسیر
    روی خشکی زمینی که نادیده باران
    نشسته پرنده ای
    چشم دیگرش بر آسمان

    سردی سوز کویر
    میدهد بر تنش لرز
    آبی نور ماه
    سو سو میزند بر دامان دشت
    شاپرکی خسته از پس هر نگاهش
    جادوی خیال کوچ را مینماید
    که گذشت

    آیا به یاد داری
    وقتی نور ماه
    تک تک یاخته های چروک صورتت را نوازش میکرد؟
    وقتی موهای پریشانت
    همچون ریشه های درخت خشک کویر
    بر گستره بالینت پراکنده میگشت؟
    وقتی بوی خوش یاس ها
    ارمغان جوی پر آب بهار کوچه مان بودند؟

    روی زمینی خشک
    نشسته درختی در کویر
    و پرنده ای
    هر دو چشمش بر آسمان

    By Blogger m.reza, at 4:17 PM  

  • آرزوهای سوخته ...؟
    .....
    ....
    داری کج می ری سوده . . . من دارم می بینم

    By Anonymous Anonymous, at 4:55 PM  

  • این همون سوده شیطونس دیگه؟

    By Anonymous Anonymous, at 10:18 PM  

  • ای ول محشیه:))ـ حرف خودمو به خودم
    بر می گردونی؟؟؟
    مرسی که انقدر قبولم داری :دی

    By Blogger سوده, at 11:26 PM  

  • من شاپرک تو بادبادک ؟؟ یا برعکس ؟؟؟
    یا شایدم جفتمون " اون دختره کز شاپره قشنگتره ؟؟ "ـ
    ای ول شعر جواتتتتی :دی

    By Blogger سوده, at 12:11 AM  

  • به بی نام : ـ

    اگر آرزوها سوخته نبودند که در گوش قاصدک نجوا نمی شدند.... ـ

    آرزوهای زنده را آدم ها حرکت می دهند و آرزوهای سوخته را قاصدک ها

    By Blogger سوده, at 12:15 AM  

  • sudi junam
    man male khodeto inja neveshtam chon vaghean ghashang bud heyfam umad ke javabe khodet inja nabashe


    baratam badesh javab neveshtam dide :) ;0

    By Anonymous Anonymous, at 12:06 PM  

Post a Comment

<< Home