ناگفتنی ها

Thursday, June 15, 2006

نوزاد پنج ماهه


چند روز پیش وبلاگ من 5 ماهه شد ... چقدر زود گذشت !!! بچه ها چه زود بزرگ
میشن ... بزرگ ها چه زود پیر میشن !!! یکی از دوستای خوبم میگه " یعنی چی میگن
زود گذشت ؟؟ میگذره ... زود و دیر که نداره ... " ولی من فکر می کنم اینکه ما فکر
می کنیم زود گذشت یا دیر ناشی از عادت ما به تطبیق دادن تصورات ذهنیمون و اندازه
گیری ذهنی با آنچه در واقع حادث میشه هست... یعنی یه جورایی همین تئوری نسبیت ...ـ
... به هر حال برای من زود گذشت ... شاید مشکل اینه که تصورمون از آینده خیلی دوره
هیچ وقت آینده رو خوب درک نمی کنیم و قبول نمی کنیم که آن بعدی آینده ست ... برای همین
... وقتی تو ضرفش قرار می گیریم گمان می کنیم قرار نبود به این زودی ها بهش برسیم
.
از اینکه می نویسم خوشحالم ... فکر می کنم یه گام رو به جلوست ... کما اینکه چیز خاصی
نمی نویسم ... قرار هم نبوده که چیز خاصی بنویسم ... بهانه ایه برای بیان چیزایی که نمیشه
!!!گفت .... و فکر نمی کردم که تو شرایط مختلف نظرات دوستام اینقدر بتونه کمکم کنه
به هر حال از همتون که سر می زنین ممنونم ... امیدوارم که این ارتباط متقابل بتونه
... حفظ شه و این خونه مجازی بتونه مثبت باشه

5

  • دیروز همون امروزی بود که گذشت و فردا امروزی است که نیومده

    آره نسبیت رو موافقم
    ولی چیزی که خیلی مهمه اینه که بتونیم در حال خوب خوب زندگی کنیم

    یه جایی خوندم در حال زندگی کردن راه رفتن روی طنابه

    واقعا اگه بهش فکر کنی این درسته که بتونی و سعی کنی همیشه درست گام بر داری و بهترین تصمیمو بگری

    با کمک خداوند
    امیدوارم همه همین باشیم

    By Anonymous Anonymous, at 1:39 PM  

  • سلام سودی
    مبارک باشه 5 ماهگیش! امیدوارم این گام رو به جلو همیشه حفظ بشه...
    راستی فعلا نمیخوام صداشو دربیارم! (میدونی که چی رو میگم)

    By Anonymous Anonymous, at 1:35 PM  

  • خوبه...موفق باشی

    By Anonymous Anonymous, at 7:14 PM  

  • نوشتن هم مثل خیلی چیزا دو بعدیه ... من امیدوارم تو همیشه رو به جلوشو ببینی...

    By Anonymous Anonymous, at 8:58 PM  

  • سلام خانم
    نوزاد 5 ماهتون وقت براتون نمیذاره که بنویسین نه؟؟:))

    By Anonymous Anonymous, at 12:14 PM  

Post a Comment

<< Home