ناگفتنی ها

Wednesday, April 09, 2008

زنده باد من!


در آستانه ورود به 27 سالگی و یک روز مانده به گذر از مرز 26 ، احساس مبهم و عجیبی دارم

یک دلشوره غریب و البته شدید که پیچ می زند و تمام لحظه های سال گذشته و سال های گذشته

را پیوند می زند به بی حسی پاهایم و وقتی سعی می کنم ذهنم را از نگرانی های مبهم ِ بی دلیل

برهانم، درست مواجه می شوم با یک بغض سنگین و سرد و بی درنگ چشمهایی خیس که از

ترس هویدا شدن اسرار آنقدر خود را منبسط می کنند تا چیزی جاری نشود

گویی که بر فراز آرزوهای تحقق نیافته ای پرواز می کنم که به زودی با آن ها وداع خواهم کرد

دیگر گذر ماهها و سال ها اهمیت چندانی ندارد

برای من که همیشه به دنبال تازه ها بوده ام، رسیدن تا مرز نا امیدی و هراس از آینده ای معلق و

بی هجان درست در آستانه 27 سالگی زیاد خوشایند نیست

این دلشوره هنوژ آزارم می دهد

شاید روزی آرام شود.... وقتی مرز تفاوت را به سوی بی تفاوتی ها رد کنم



3

  • migozarad tamame ghamha va delsardiha va na omidihaye to,ruzi ra mibinam dar fara suye to k hame shadist :)

    By Anonymous Anonymous, at 12:05 PM  

  • emrooz bad az 9 mah, in ehsas baram pooche, man marzha ro be samte motefavet boodan rad kardam
    zende baaad zendegiii
    zende baaaaaaad

    By Anonymous soodeh, at 3:54 AM  

  • زنده باد

    By Blogger اشكان, at 1:08 PM  

Post a Comment

<< Home