به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
معمولا هر بازگشتی با یه خبر تازه ، یه اتفاق خوب یا یه حس جدید شروع میشه
اما بازگشت من نه از اون بازگشت هاس !! حقیقتش خجالت کشیدم که برای بلاگ بی نوشتم
کامنت میذارین... راستش رو بخواین از خیلی چیزای دیگه هم خجالت میکشم
ام رو یادم رفته بود username و pssword از این که
حتی اسم وبلاگم رو هم کمی فکر کردم تا یادم اومد .... وبلاگی که یه روز همه دلخوشی من بود
شرمندگی من به همین ها ختم نمیشه .... ـ
شرمندم
از این که خیلی وقته خودم هم از یادم رفته ...ـ
آرزوهام
دلخوشی هام
شاید حتی غمهام
شاخکای حسیم که یه روزی کوچکترین زیبایی ها رو ضبط می کردن
انگار سالهاست به خواب زمستونی فرو رفتن
این رو فقط نوشتم
به مناسبت اینکه تونستم به وبلاگم وارد شم
و به خاطر دوست های خوبی که با کامنت هاشون منو کشیدن اینجا
من هنوز هستم ... نه به خاطر این که نفس می کشم
بلکه به خاطر این که جلوی رخوتی چند ماهه رو گرفتم
و دوباره اومدم
ولو با یه کوله بار خستگی