ناگفتنی ها

Sunday, June 25, 2006

روزهای فراغت

.... بعد از یه وقفه طولانی مدت
!!سلام
!!! این اولین باریه که تو این مدت تحصیل تو این زمان هیییییچ امتحانی ندارم
یکی از دوستام می گفت :" اگه فوق خوندن اینقدر آسونه ، به جای لیسانس برم فوق بخونم !!! "ـ
!!!! اینم حرفیه

Thursday, June 15, 2006

نوزاد پنج ماهه


چند روز پیش وبلاگ من 5 ماهه شد ... چقدر زود گذشت !!! بچه ها چه زود بزرگ
میشن ... بزرگ ها چه زود پیر میشن !!! یکی از دوستای خوبم میگه " یعنی چی میگن
زود گذشت ؟؟ میگذره ... زود و دیر که نداره ... " ولی من فکر می کنم اینکه ما فکر
می کنیم زود گذشت یا دیر ناشی از عادت ما به تطبیق دادن تصورات ذهنیمون و اندازه
گیری ذهنی با آنچه در واقع حادث میشه هست... یعنی یه جورایی همین تئوری نسبیت ...ـ
... به هر حال برای من زود گذشت ... شاید مشکل اینه که تصورمون از آینده خیلی دوره
هیچ وقت آینده رو خوب درک نمی کنیم و قبول نمی کنیم که آن بعدی آینده ست ... برای همین
... وقتی تو ضرفش قرار می گیریم گمان می کنیم قرار نبود به این زودی ها بهش برسیم
.
از اینکه می نویسم خوشحالم ... فکر می کنم یه گام رو به جلوست ... کما اینکه چیز خاصی
نمی نویسم ... قرار هم نبوده که چیز خاصی بنویسم ... بهانه ایه برای بیان چیزایی که نمیشه
!!!گفت .... و فکر نمی کردم که تو شرایط مختلف نظرات دوستام اینقدر بتونه کمکم کنه
به هر حال از همتون که سر می زنین ممنونم ... امیدوارم که این ارتباط متقابل بتونه
... حفظ شه و این خونه مجازی بتونه مثبت باشه

Sunday, June 11, 2006



سنگ ها هم حرف هایی می زنند
! گوش کن
! خاموش ها گویا ترند
از در و دیوار می بارد سخن
.تا کجا در یابد آن را جان من
فریدون مشیری

... من هنوز هستم

فکر می کنم وقتی هنوز هم آدم با دیدن چیزهای به ظاهر کوچک مسحور و مسرور
میشه ، می شه امیدوار بود ... به این که هنوز نشانه هایی از آدمیزاد در وجودش
.سوسو میزنه
هفته پیش دوباره چشم هام غرقه در زیبایی های عالم شد. بودن در طبیعت من رو
دوباره متولد کرد . کوچکترین و ساده ترین اجزاء طبیعت من رو به اوج می برد
و از این که در هر دقیقه ازلذت دیدن یک منظره بلند می گفتم " وااای چه زیباست !!" ـ
و دوست داشتم پرواز کنم کلی خوشحالم ... ـ
.
.
هنوز هم بارقه هایی از تفاوت و احساس موج می زند
. . . من هنوز هستم